فضیلت میهمان بر میزبان
محمّد بن قیس حکایت کند:
روزى در محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام نام گروهى از مسلمانان به میان آمد و من گفتم: سوگند به خدا، من شب ها شام نمى خورم ، مگر آن که دو یا سه نفر از این افراد با من باشند؛ و من آن ها را دعوت مى کنم و مى آیند در منزل ما غذا مى خورند.
امام صادق علیه السلام به من خطاب کرد و فرمود: فضیلت آن ها بر تو بیشتر از فضیلتى است، که تو بر آن ها دارى.
اظهار داشتم: فدایت شوم، چنین چیزى چطور ممکن است؟!
در حالى که من و خانواده ام خدمتگذار و میزبان آن ها هستیم؛ و من از مال خودم به آن ها غذا مى دهم؛ و پذیرائى و انفاق مى نمایم!!
حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون هنگامى که آن ها بر تو وارد مى شوند، از جانب خداوند همراه با رزق و روزى فراوان میهمان تو مى گردند و زمانى که خواستند بیرون بروند، براى تو رحمت و آمرزش به جا خواهند گذاشت .
تلخى گوش و شورى آب چشم
ابن ابى لیلى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید:
روزى به همراه نعمان کوفى به محضر مبارک آن حضرت وارد شدیم ، حضرت به من فرمود: این شخص کیست؟
عرض کردم: مردى از اهالى کوفه به نام نعمان مى باشد، که صاحب راءى و داراى نفوذ کلام است.
حضرت فرمود: آیا همان کسى است که با راءى و نظریّه خود، چیزها را با یکدیگر قیاس مى کند؟
عرض کردم: بلى.
پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان ! آیا مى توانى سرت را با سایر اعضاء بدن خود قیاس نمائى ؟
نعمان پاسخ داد: خیر.
حضرت فرمود: کار خوبى نمى کنى ، و سپس افزود: آیا مى شناسى کلمه اى را که اوّلش کفر و آخرش ایمان باشد؟
جواب گفت : خیر.
امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى؟
اظهار داشت: خیر.
ابن ابى لیلى مى گوید: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم: فدایت شوم، شما خود، پاسخ آن ها را براى ما بیان فرما تا بهره مند گردیم.
بنابراین حضرت صادق علیه السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى آفریده است؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه، در آن نمى بود پیه ها زود فاسد مىشد.
و همچنین خاصیّت دیگر آن ، این است که اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛ و خداوند در گوش، تلخى قرار داد
تا آن که مانع از ورود ات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.
و بى مزّه بودن آب دهان، موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛ و نیز به وسیله رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سینه خارج مى گردد.
و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله ((لا إ له إ لاّ اللّه )) است ، که اوّل آن ((لا اله )) یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش ((الاّ اللّه )) است، یعنى؛ مگر خداى یکتا و بى همتا.
میهمان خراسانى و تنور آتش
ماءمون رقّى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید: در منزل آن حضرت بودم، که شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! شما بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمى کنید و حقّ خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمى گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکارى در رکاب شما هستند؟!
امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به یکى از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن.
همین که آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانى خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش بنشین.
سهل خراسانى گفت: اى سرور و مولایم! مرا در آتش ، عذاب مگردان ، و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد.
در همین لحظات شخص دیگرى به نام هارون مکّى - در حالى که کفش هاى خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام کرد.
حضرت امام صادق سلام اللّه علیه، پس از جواب سلام، به او فرمود: اى هارون! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین.
هارون مکّى کفش هاى خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى ، داخل تنور رفت و در میان شعله هاى آتش نشست.
آن گاه امام علیه السلام با سهل خراسانى مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیّت فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن که مدّت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است.
پس از گذشت ساعتى، حضرت فرمود: اى سهل! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است.
همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکّى چهار زانو روى آتش ها نشسته است، پس از آن امام علیه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد.
بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراسانى کرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص - هارون که مطیع ما مى باشد - پیدا مى شود؟
سهل پاسخ داد: هیچ، نه به خدا سوگند! حتّى یک نفر هم این چنین وجود ندارد.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: اى سهل ! ما خود مى دانیم که در چه زمانى خروج و قیام نمائیم؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، که حدّاقلّ پنج نفر هم دست، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم.
بخش مذهبی بیتوته
بخش اعتقادات شیعه تبیان
در متن سؤال از بیان سروش اضافه شده: . این که غیر خودت، همه را مغضوب خداوند بدانی، اشتباه است، این دینداری عوضی است. باید از عاشورا باید درس ایستادگی، عشق، مروت و شجاعت و اعمال فرا فقهی بگیریم»
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): همین تحریفها سبب پیدایش دینداری عوضی شد و همین دینداری عوضی سبب ایجاد اعوجاج و انحراف در اذهان عمومی مسلمین گردید. بدیهی است که اگر دینداری عوضی» نبود و همه به همان اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله ایمان آورده و یا دست کم تسلیم (مسلمان) میشدند، نه فرق امیرالمؤمنین علیهالسلام شکافته میشد، نه جگر امام حسن علیهالسلام پاره پاره میشد و نه امام حسین علیهالسلام به مسلخ کشیده میشد. جریانهای انحرافی که کارشان عاقبت به امام کشی رسید، هیچ یک بیدین نبودند، همه اهل نماز و حج و حتی جهاد بودند، اما دینداریشان عوضی شده بود. چرا که اساساً شناخت و باورشان از دین عوضی بود.
الف – در انسان محبت و عشق» ریشه هر حرکتی است و در مقابلش دشمنی و بغض» قرار دارد که سبب تحرکات دیگر میشود. گرایش و پرهیز هر دو لازمه حیات و رشد است. چنان چه در حیوان نیز شهوت و غضب» غریزی، مادی و حیوانی ریشه حرکات است. این دو بال، باید هر دو برای پرواز سالم و قوی باشند. از امام صادق علیهالسلام پرسیدند: آیا حبّ و بغض جزو ایمان است؟» فرمودند: اصلاً ایمان چیزی جز حبّ و بغض نیست». – حبّ لله و بغض لله یعنی ایمان.
پس هر کس گمان میکند که بدون بغض» میتواند صرفاً حبّ» داشته باشد و بدون دشمنشناسی و دشمنی با دشمن، میتواند دوست شناس» و سراسر محبت و عشق باشد، دروغ گفته میگوید و خود و دیگران را فریب میدهد. و اساساً همین حرفهایش نیز از دوست داشتن دشمن و نیز دشمن داشتن اسلام و مسلمین نشأت میگیرد.
محبت و دشمنی، فقط اختصاص به اسلام یا اهل بیت (ع) ندارد که اینها این گونه در تلاشاند تا بغض مسلمانان و شیعیان را نسبت به دشمنان کمرنگ کرده و به آنها القا کنند که همیشه باید دشمن را دوست بدارید، مقابل غضباش لبخند بزنید و گُل و بلبل و کیک و شرینی را سپر تیرهای مسموش نمایید، و اگر روبرو شدید، هدیهی باز شکاری یا قالیچه ابریشمی یادتان نرود.
مگر میشود کسی عقل را دوست داشته باشد، اما با جهل دشمن نباشد – سلامتی را دوست داشته باشد، اما با بیماری دشمن نباشد – امنیت روحی، روانی، جسمی، فردی و اجتماعی را دوست داشته باشد و مخل امنیّت را دشمن نداند؟!
ب – توجه به دوست، بدون توجه به دشمن و نیز محبت به دوست، بدون دشمنی و بغض نسبت به دشمن، حرف یا تاکتیک جدیدی نیست که آقای سروش مطرح کرده باشد. دست کم میدانیم که بنیانگذار این ت (به ویژه علیه اسلام)، شخص معاویه لعنةالله علیه بود.
پس از استقرار حکومت ظلمش بر مدینه و شهادت امام حسن علیهالسلام، به او گفتند که دیگر جهان اسلام یک پارچه در اختیار ماست و کسی باقی نمانده است، حال چه کنیم؟ آیا اعلام کنیم که اسلام تعطیل و تمام شد یا خیر؟ اگر خود را مسلمان بخوانیم، قاعدتاً نماز جماعت و جمعه و نیز وعظ و منبر و خطبه ادامه خواهد داشت و این میتواند بیدار کننده و خطرناک باشد، اما اگر خود را کافر بنامیم، ممکن است مردم مسلمان بر ما بشورند؟! معاویه پس از تأملی گفت: خیر. نماز و خطبه و . هم چنان بر پا باشد. منتهی به وعاظ بگویید که بر بالای منبر، هر چه دلشان خواست میتوانند از خدا بگویند، اما حق ندارند کلمهای از کفر و کافر حرف بزنند».
دقت شود که نگفت از خدا و اسلام و قرآن نگویید، بلکه گفت از آنها بگویید، اما از کفر و کافر نگویید! بدیهی است مسلمانانی که ندانند مشخصات، ویژگیها، اخلاق، مواضع و رفتار کفار و تاکتیکهای دشمن که هدفی جز نابودی آنها ندارد چگونه است، هیچ وقت دشمن شناس نخواهند بود و به معاویه و یزید نیز امیرالمؤمنین» خواهند گفت. الی یوم القیامة.
ج – اگر آقای سروش و سایر طرفداران این عقیده، کمی – فقط کمی آیات قرآن کریم را از رو بخوانند، متوجه میشوند که سراسر دشمنشناسی و توصیه و تذکر به برحذر بودن و مقابله و ستیز با دشمن (عدوّ) است. آیا بدون دشمن شناسی و نیز بغض نسبت به دشمن، میتوان این اوامر، نواهی و تذکرات را محقق نمود؟!
آیا آقای سروش و امثال ایشان در قرآن کریم نخواندهاند که اولین ویژگی یک مسلمان و کسی که با پیامبر اکرم صلوات الله و آله میباشد، نماز و روزه و اظهار فضل نیست، دعا، ذکر، وعظ، کتابت و تدریس هم نیست، بلکه دشمنی و شدت با کفار» است؟
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ .» (الفتح، 29)
ترجمه: محمد [ص] پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سختگیر (شدید) [و] با همدیگر مهربانند.
البته اسلام و قرآن آنها، با آن چه خداوند متعال نازل نموده است، بسیار متفاوت و حتی مغایر است، هر چند ظاهری شبیه دارند.
د – آقای سروش در این افاضات میفرماید: از عاشورا باید درس ایستادگی، عشق، مروت و شجاعت و اعمال فرا فقهی بگیریم» - سؤال میکنیم که ایستادگی در مقابل کی و چی – مقابل اسلام و مسلمین؟! مروّت نسبت به کی، به دشمن؟! شجاعت در چی، در دوست داشتن دشمن؟! . و تازه این همه چه ربطی به فاصله گرفتن از فقه» دارد؟! کجای نهضت امام حسین و یاران باوفایش و حتی اسرا به هنگام اسارات، فرا فقهی» بوده است؟! اتفاقاً همه درس فقه است. منتهی فقه اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله، نه اسلام یزیدی و امریکایی.
ﻫ – حادثه، ماجرا یا در واقعه فاجعهی کربلا و عاشورا، صحنهی تجلی کامل دوستان و دشمنان خدا و ستیز آنها با یک دیگر بود. لذا زیارت عاشورا نیز سراسر اعلام بینش، دانش، بصیرت و بالتبع مواضع زایر در مقابل دوست و دشمن است. مواضعی آگاهانه، محکم و پویا الی یوم القیامة. و اساساً درس نهضت امام حسین علیهالسلام همین است:
یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ»
ترجمه: اى اباعبداللّه من تسلیمم و در صلحم با کسى که با شما در صلح است و در جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قیامت.
مگر میشود کسی حبّ خدا را در دل داشته باشد، اما بغض شیطان را نداشته باشد – یا حبّ به ایمان و اسلام داشته باشد، اما بغض کفر و الحاد را نداشته باشد – یا حبّ حضرت محمّد و امامان صلوات الله علیهم اجمعین را داشته باشد، اما بغض دشمنان آنان را نداشته باشد؟!
این همان اسلام معاویهای، اسلام یزیدی، اسلام امریکایی، اسلام صهیونیستی . و یا همان اسلام عوضی» است که هدفی جز تحمیق و تحقیر مسلمانان و ایجاد اعوجاج در تعقل، تفکر، بینش و دانش آنها ندارد و همیشه سعیاش این بوده که دشمنشناسی و دشمنی با دشمن و نگاه مسلمین به دشمنان را چنان تلطیف کند، تا به خواب غفلت رفته و دشمنان بر آنها یورش برده و دار و ندارشان را به غارت ببرند و حتی از سرزمینهایشان اخراج کنند.
آموزههای قرآنی کاملاً مغایر با آموزههای آقای سروش و امثال ایشان به نام اسلام است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیل» (الممتحنة، 1)
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگیرید [به طورى] که با آنها اظهار دوستى کنید، و حال آن که قطعاً آنها به آن حقیقتی که براى شما آمده کافرند؛ [و] پیامبر [خدا] و شما را [از مکّه – سرزمینتان] بیرون مىکنند که [به این جرم که چرا] به خدا، پروردگارتان ایمان آوردهاید؟! اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بیرون آمدهاید (با آنها سازش و دوستی مکنید). [شما] پنهانى با آنان رابطه دوستى برقرار مىکنید در حالى که من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار نمودید داناترم. و هر کس از شما چنین کند، قطعاً از راه درست منحرف گردیده است.
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ» (التوبه، 73)
ترجمه: اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است، و چه بد سر انجامى است.
پس یک مسلمان باید همیشه آگاه، هوشیار، با بصیرت، دوست شناس و دشمن باشد. با دشمنان (کفار) شدید و با مسلمانان دلسوز و مهربان باشد.
ما هیچ گاه غیر خود را مغضوب نمیدانیم، اما مغضوب خدا را میشناسیم و مغضوب میدانیم و دست کم روزی ده مرتبه در پنج نماز یومیه از خداوند کریم مسئلت میداریم که ما را از آنان قرار ندهد صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّین».
درباره این سایت